دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در 7هزارگزی جنوب باختری فریمان، سر راه مالرو عمومی فریمان به پاقلعه، جلگه و معتدل، دارای 86 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا سیب زمینی، غلات و بنشن، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در 7هزارگزی جنوب باختری فریمان، سر راه مالرو عمومی فریمان به پاقلعه، جلگه و معتدل، دارای 86 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا سیب زمینی، غلات و بنشن، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 8هزارگزی جنوب فریمان، کنار راه مالرو عمومی پاقلعه. جلگه و معتدل. دارای 124 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، بنشن و چغندر. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 8هزارگزی جنوب فریمان، کنار راه مالرو عمومی پاقلعه. جلگه و معتدل. دارای 124 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، بنشن و چغندر. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لواب. نام نهری و رودخانه ای به کوه کیلویۀ فارس، آبش شیرین و گوارا. آب چشمۀ دلی گردد (؟) وچشمۀ مارگان و چشمۀ زنگبار و چشمۀ سادات در قریۀ لب آب ناحیۀ بویراحمد کوه کیلویه بهم پیوسته رود خانه لب آب شود و چون به قریۀ کلات ناحیۀ دشمن زیاری کوه کیلویه رفت به آب چشمه کمردوغ و چشمۀ جن و چشمۀ رئیسی آمیخته رود خانه کلات شود. (فارسنامۀ ناصری) نام دیهی شش فرسنگ غربی دراهان. (فارسنامۀ ناصری)
لواب. نام نهری و رودخانه ای به کوه کیلویۀ فارس، آبش شیرین و گوارا. آب چشمۀ دلی گردد (؟) وچشمۀ مارگان و چشمۀ زنگبار و چشمۀ سادات در قریۀ لب آب ناحیۀ بویراحمد کوه کیلویه بهم پیوسته رود خانه لب آب شود و چون به قریۀ کلات ناحیۀ دشمن زیاری کوه کیلویه رفت به آب چشمه کمردوغ و چشمۀ جن و چشمۀ رئیسی آمیخته رود خانه کلات شود. (فارسنامۀ ناصری) نام دیهی شش فرسنگ غربی دراهان. (فارسنامۀ ناصری)
دهی از دهستان مرکزی بخش میمۀ شهرستان کاشان، واقع در 40هزارگزی باختر میمه، کوهستانی و سردسیر، دارای 270 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، انگور و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است و از طریق رباط با اتومبیل بدانجا توان رفت، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از دهستان مرکزی بخش میمۀ شهرستان کاشان، واقع در 40هزارگزی باختر میمه، کوهستانی و سردسیر، دارای 270 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، انگور و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است و از طریق رباط با اتومبیل بدانجا توان رفت، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
شیرین لب. نوشین لب. (ناظم الاطباء). آنکه دارای لبی مکیدنی است. (فرهنگ فارسی معین) : هزارانت کودک دهم نوش لب بوندت پرستنده در روز و شب. فردوسی. هر درختی چو نوش لب صنمی است بر زمین اندرون کشان دامن. فرخی. دایم دل تو شاد به دیدار نگاری شیرین سخنی نوش لبی لاله رخانی. فرخی. ای پسر می گسار نوش لب و نوش گوی فتنه به چشم وبه خشم فتنه به روی و به موی. منوچهری. گفته بت نوش لب با لب تو نوش نوش برده می همچو زنگ از دل تو زنگ غم. خاقانی. ز بس کآورد یاد آن نوش لب را دهان پر آب شکّر شد رطب را. نظامی. از نوش لبان این قبیله گردش چو گهر یکی طویله. نظامی. دل خسرو ز عشق یار پرجوش به یادنوش لب می کرد می نوش. نظامی. گفتم ز لعل نوش لبان پیر را چه سود گفتا به بوسۀ شکرینش جوان کنند. حافظ. مفروش به باغ ارم و نخوت شداد یک شیشه می و نوش لبی و لب کشتی. حافظ. هرچند کلبۀ ما جای تو نوش لب نیست با ما شبی به روز آر یک شب هزار شب نیست. هاشمی
شیرین لب. نوشین لب. (ناظم الاطباء). آنکه دارای لبی مکیدنی است. (فرهنگ فارسی معین) : هزارانْت کودک دهم نوش لب بوندت پرستنده در روز و شب. فردوسی. هر درختی چو نوش لب صنمی است بر زمین اندرون کشان دامن. فرخی. دایم دل تو شاد به دیدار نگاری شیرین سخنی نوش لبی لاله رخانی. فرخی. ای پسر می گسار نوش لب و نوش گوی فتنه به چشم وبه خشم فتنه به روی و به موی. منوچهری. گفته بت نوش لب با لب تو نوش نوش برده می همچو زنگ از دل تو زنگ غم. خاقانی. ز بس کآورد یاد آن نوش لب را دهان پر آب شکّر شد رطب را. نظامی. از نوش لبان این قبیله گردش چو گهر یکی طویله. نظامی. دل خسرو ز عشق یار پرجوش به یادنوش لب می کرد می نوش. نظامی. گفتم ز لعل نوش لبان پیر را چه سود گفتا به بوسۀ شکرینش جوان کنند. حافظ. مفروش به باغ ارم و نخوت شداد یک شیشه می و نوش لبی و لب کشتی. حافظ. هرچند کلبۀ ما جای تو نوش لب نیست با ما شبی به روز آر یک شب هزار شب نیست. هاشمی
ده کوچکی است از دهستان گلاشکر بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در 60هزارگزی شمال باختری کهنوج سر راه مالرو گلاشکرد به بافت، محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 40 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان گلاشکر بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در 60هزارگزی شمال باختری کهنوج سر راه مالرو گلاشکرد به بافت، محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 40 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان شفان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 82هزارگزی شمال باختری اسفراین. جلگه و سردسیر. دارای 28 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان شفان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 82هزارگزی شمال باختری اسفراین. جلگه و سردسیر. دارای 28 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
رودخانه رودکده. رجوع به رود و رودخانه شود: چنین گفت با لشکر افراسیاب که چون من گذر یابم از رود آب. فردوسی. به هومان بفرمود کاندر شتاب عنان را بکش تا لب رود آب. فردوسی
رودخانه رودکده. رجوع به رود و رودخانه شود: چنین گفت با لشکر افراسیاب که چون من گذر یابم از رود آب. فردوسی. به هومان بفرمود کاندر شتاب عنان را بکش تا لب رود آب. فردوسی
دهی از دهستان پاریز است که در بخش مرکزی شهرستان سیرجان و 100هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و بر سر راه مالرو مقصود به پسوجان قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و حبوب، شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. ساکنان آنجا از طایفۀ لری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان پاریز است که در بخش مرکزی شهرستان سیرجان و 100هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و بر سر راه مالرو مقصود به پسوجان قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و حبوب، شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. ساکنان آنجا از طایفۀ لری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان فراشبند بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در شمال باختری فیروزآباد و کنار راه عمومی فراشبند به فیروزآباد با آب و هوای گرم و 159 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان فراشبند بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در شمال باختری فیروزآباد و کنار راه عمومی فراشبند به فیروزآباد با آب و هوای گرم و 159 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
جوی در تاویل، مردی محتشم با منفعت است. اگر بیند که آب جوی برداشت، دلیل که به قدر آن از مردی محتشم مال یابد. اگر بیند جوی خورد، زندگانی بود. جابر مغربی جوی آب در خواب، چون آب خوش طعم بود و پاکیزه، دلیل که زندگانی او خوش است. اگر بیند از جوئی مجهول آب صافی می خورد و این کس در سفر است یا درجایگاهی بیگانه، دلیل که در کاری مجهول مشغول شود و عمر خود را دراز گذراد و به مقدار آن آب که در جوی خورده بود منفعت یابد. اگر آب جوی شور و تلخ و ناخوش بود، دلیل بود بر تلخی معیشت و زندگانی او. محمد بن سیرین
جوی در تاویل، مردی محتشم با منفعت است. اگر بیند که آب جوی برداشت، دلیل که به قدر آن از مردی محتشم مال یابد. اگر بیند جوی خورد، زندگانی بود. جابر مغربی جوی آب در خواب، چون آب خوش طعم بود و پاکیزه، دلیل که زندگانی او خوش است. اگر بیند از جوئی مجهول آب صافی می خورد و این کس در سفر است یا درجایگاهی بیگانه، دلیل که در کاری مجهول مشغول شود و عمر خود را دراز گذراد و به مقدار آن آب که در جوی خورده بود منفعت یابد. اگر آب جوی شور و تلخ و ناخوش بود، دلیل بود بر تلخی معیشت و زندگانی او. محمد بن سیرین